1 سلطان که خراج بر رعیت فکند باید که بظلم بیخ مردم نکند
2 هر چند که شاخ بایدش بار کشید چون بارگران بود بر آن میشکند
1 نیازمند ترا رسم خود پسندی نیست طریق اهل دلان غیر دردمندی نیست
2 به خلق و لطف تو نازیم ای سهی بالا که سرو قد تورا ناز سر بلندی نیست
1 از نرگس توام نظری ای پسر بس است چشمی به من فکن که مرا یک نظر بس است
2 گر آب خضر نیست جگر تشنه تو را پیکان آبدار تواش در جگر بس است