1 نقدِ صوفی نه همه صافیِ بیغَش باشد ای بسا خرقه که مُستوجبِ آتش باشد
2 صوفیِ ما که ز وِردِ سحری مست شدی شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد
3 خوش بُوَد گر مَحَکِ تجربه آید به میان تا سِیَه روی شود هر که در او غَش باشد
4 خَطِّ ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب ای بسا رُخ که به خونابه مُنَقَّش باشد
5 ناز پروردِ تَنَعُّم نَبَرَد راه به دوست عاشقی شیوهٔ رندانِ بلاکش باشد
6 غمِ دنیای دَنی چند خوری؟ باده بخور حیف باشد دلِ دانا که مُشَوَّش باشد
7 دلق و سجادهٔ حافظ بِبَرَد باده فروش گر شرابش ز کفِ ساقی مَه وَش باشد
معنی شعر:
از افراد ریا کار و دو رو پرهیز کن و با جدیت راهی را که برگزیده ای ادامه بده. بیهوده دل خود را مشوش و پریشان مکن. مطمئن باش به مقصود خود خواهی رسید.