-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ناگاه درافتادم زان قصر و سراپرده در قعر چنین چاهی ناخورده و نابرده
2 دنیا نبود عیدم من زشتی او دیدم گلگونه نهد بر رو آن روسپی زرده
3 گلگونه چه آراید آن خاربن بد را آن خار فرورفته در هر جگر و گرده
4 با تارک گل آمد موبند فروهشته ابروی خود از وسمه آن کور سیه کرده
5 منگر تو به خلخالش ساق سیهش را بین خوش آید شب بازی لیک از سپس پرده
6 رو دست بشو از وی ای صوفی روشسته دل را بستر از وی ای مرد سراسترده
7 بدبخت و گران جانی کو بخت از او جوید دربند بزرگی شد میسوزد چون خرده
8 فریاد رس ای جانان ما را ز گران جانان ای از عدمی ما را در چرخ درآورده
9 خاموش سخن میران زان خوش دم بیپایان تا چند سخن سازی تو زین دم بشمرده