مکش به ناز مرا، ای از امیرخسرو دهلوی غزل 1757

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

مکش به ناز مرا، ای به ناز پرورده

1 مکش به ناز مرا، ای به ناز پرورده مریز خون مسلمان به جرم ناکرده

2 مرا بکشت لب جان ستان تو، هر چند مفرحی ست به آب حیات پرورده

3 ببخش قندی از آن لب که پیش از آن نامید هم از خیال لبت وام کرده ام خورده

4 بترس از آنچه به شب یا به خواب کرده دراز هزار کس به دعا دسبها برآورده

5 دریده پرده دل را فراق و جان ره یافت هنوز چند کنم پیش مردمان پرده

6 بدان که من ز شبیخون هجر جان نبرم چنین که صبر من آواره گشت در پرده

7 چه جای پند و نصیحت چو من ز دست شدم چه سود نعل زر اکنون که لنگ شد زرده

8 برآر یک نفس، ای صبح تیره، روز امید مگر سفید شود این شب سیه چرده

9 به سر چگونه برد راه خسرو مسکین ضعیف موری و بار فراق صد مرده

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر