-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنین دیوان که ما داریم از دیوان دیوان به چه جای دیو با دیوان که از ملک سلیمان به
2 دوای درد دل درد است اگر داری غنیمت دان که دُرد درد عشق او به نزد ما ز درمان به
3 رهاکن کفر و هم کافر مسلمان باش مردانه چوخواهی مرد ای درویش اگر میری مسلمان به
4 دل معمور آن باشد که خوش گنجی بود در وی دگر گنجی در او نبود بسی زان کنج ویران به
5 چو دل با تو نمی ماند به دلبر گر دهی اولی چو جای از تن بخواهد شد فدای روی جانان به
6 خراباتست و رندان مست و ساقی جام می بر دست چنین بزمی ملوکانه ز خاقانی خاقان به
7 غلام سید ما شو که سلطان جهان گردی به نزد حق غلام او بسی از شاه سلطان به