1 زهی زلفت شکسته نرخ سنبل گلستان رخت خندیده بر گل
2 رسانده خط یاقوت تو ریحان کشیده خط به کافور تو سنبل
3 عروسی را که او صاحب جمال است چو دریابد، گرش نبود تحمل
4 چو ریش خستگان را مرهم از تست مکن در کار مسکینان تغافل
5 اگر گل را نباشد برگ و پیوند چه سود از ناله شبگیر بلبل؟
6 به جانت کانکه بر جان دارم از غم نباشد کوه سنگین را تحمل
7 چو از زلفش بدین روز اوفتادم تو نیز، ای شب، مکن بر من تطاول
8 خوشا آن بزم روحانی که هر دم کند مستی به پاداش تعقل
9 بزن مطرب که مستان صبوحی از آن مستند و خسرو از تامل