زهی از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی قصیده 89

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

آثار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

زهی ز رای تو روشن جهان تیغ و قلم

1 زهی ز رای تو روشن جهان تیغ و قلم فلک بدست تو داده عنان تیغ و قلم

2 قوام دین سر احرار و اختیار ملوک که نیست جز تو کسی قهرمان تیغ و قلم

3 توئی که هستی از گوهر سخا و کرم توئی که هستی از خاندان تیغ و قلم

4 توئی که ترا گاه دانش و مردی بیان فضل و فصاحت بنان تیغ و قلم

5 نفاذ امر تو وسطوت اشارت تست مضا و هیبت و حکم روان تیغ و قلم

6 همی فرازد از تو سپهر فضل و هنر همی فروزد از تو جهان تیغ و قلم

7 خطا نیفتد بر تیغ و بر قلم پس ازین که پاس حکم تو شد پاسبان تیغ و قلم

8 ازان هنر که عیان گشت نزد عقل از تو نبود صد یک ازان در گمان تیغ و قلم

9 شدست ویران از تو نهاد بخل و ستم شدست پیدا از تو نهان تیغ و قلم

10 خجل شوند همی از زبان دربارت زبان پر گوهر و در فشان تیغ و قلم

11 صریر کلک تو و عکس خنجر تو همی چو رعد و برق جهد زاسمان تیغ و قلم

12 ببحر ماند دستت ازان همی خیزد همیشه زو گهر و خیزران تیغ و قلم

13 شدست کند ز جود تو حرص آز و نیاز شدست تیز بمدحت زبان تیغ و قلم

14 رواست گر بمدیح تو تر کنند زبان که پر ز گوهر کردی دهان تیغ و قلم

15 ز آب لفظ تو و آبروی دشمن تست اگر ز آب بود زنده جان تیغ و قلم

16 بجز دل تو نباشد جهان عدل و سخا بجز کف تو نزیبد مکان تیغ و قلم

17 کنون که تیغ و قلم در ضمان دست توأند شدند دولت و دین در ضمان تیغ و قلم

18 عدو و ناصح تو کرده عقد گردن و گوش زدر و لعل که خیزد ز کان تیغ و قلم

19 بلفظ عذب تو و خون دشمنت گوئی که رفت بیع و شری درمیان تیغ وقلم

20 زلفظ گوهر کرد آنزخونسرشت این مشک که هست مشک و گهر کاروان تیغ و قلم

21 شدند تیغ و قلم جان ستان و روزی بخش ز دست و بازوی تست این توان تیغ و قلم

22 بروز کینه چو گیری بدست قبضه تیغ بر افکند عدویت طیلسان تیغ و قلم

23 نهد بنزد تو تیغ و قلم عطارد و شمس زشرم چون تو کنی امتحان تیغ و قلم

24 کف تو هست سپهر سخا و عالم را نمود شام و شفق از زبان تیغ و قلم

25 جهان شداست چو روی گل و دل لاله که بشکفید ز تو بوستان تیغ و قلم

26 بیان تیغ و قلم شد کف و زبان تو زانک فصاحتست و شجاعت بیان تیغ و قلم

27 سباع و انس گه رزق میهمان توأند تو روزی همه میده ز خوان تیغ و قلم

28 نیام و ملقمه زان بیشتر سیه پوشند که پوست دشمن تست آشیان تیغ و قلم

29 فلک چو دست تو هرگز کجا بود ور چه دهد شهاب و مجره نشان تیغ و قلم

30 جهان بخندداز خرمی چو صبح و چو گل چو اشگبار شود دیدگان تیغ و قلم

31 ز تف خشم تو نز بوی مشک و کافورست که خشک مغز شدند استخوان تیغ

32 بروز کار تو اندر ز مردی و دانش پر از عجایب شد داستان تیغ و قلم

33 چو دید چرخ ز کار تو و شجاعت تو چه گفت؟گفت زهی پهلوان تیغ و قلم

34 بناز از قلم خویش و تیغ گوهر بار که می بنازد از تو روان تیغ و قلم

35 همیشه تازبردست آسمان وش تو همی کنند قران اختران تیغ و قلم

36 همه سعادت تأثیرشان نثار تو باد که جز بسعد نباشد قران تیغ و قلم

37 کسیکه باشد با تو دورویه و دو زبان بدین دو بادا همداستان تیغ و قلم

38 بریده باد بتیغ و سرشته باد بخون سرو زبان عدویت بسان تیغ و قلم

39 بعقل گفتم کز مدح های خواجه ما کدام لایق تر گفت آن تیغ و قلم

عکس نوشته
کامنت
comment