-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی ربوده خیال تو خوابم از دیده گشوده آتش مهر تو آبم از دیده
2 فروغ روی تو تا دیدهام ز زیر نقاب نمیرود همه شب آفتابم از دیده
3 چو رنگ و بوی گل و سنبل تو کردم یاد گلم ز یاد برفت و گلابم از دیده
4 شب دراز ندانم دو چشم جادویت چه سحر کرد که بربود خوابم از دیده
5 ز دست دیده و دل در عذاب میبودم چو دل نماند کنون در عذابم از دیده
6 ندانم از من بیدل چه دید مردم چشم که ریخت خون دل دردیابم از دیده
7 بدیده دیده خون ریزم ار بریزد خون چو در دو دیده توئی رخ نتابم از دیده
8 چه کیمیاست غمت کز خواص او خیزد زرم ز چهره و سیم مذابم از دیده
9 بشد چو لعل تو بگشود درج لؤلؤ را گهر ز خاطر و در خوشابم از دیده
10 گهی که جام صبوحی کشم بود حاصل کبابم از دل ریش و شرابم از دیده
11 حدیث لعل تو خواجو چو در میان آورد فتاد دانهٔ یاقوت نابم از دیده