-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی رسم بناگوشت گل اندر سبزه پروردن حرامت باد بی یاران می اندر ساغر آوردن
2 لطافت گویم آن یا حسن یا خود آدمی کشتن شمایل خوانم آن یا شکل یا خود مردم آزردن
3 چه رویست آن، تعالی الله که نتوان زیستن بی او؟ چه شکل است آن نمی دانم که نتوان پیش او مردن؟
4 گهی از رخ فشاندگان گرد و گه در دامن افگندن گهی بر روی بردن دست و گه در آستین کردن
5 اگر گویم که دارم بر لبت کاری به جای لب روا باشد چنین در کار ما دندان فرو بردن
6 ز زلفت می کشم بسیار تاب از روی تو روزی پریشانی چه آرد چون تویی را دست در گردن؟
7 خوش است آن لب گزیدن گاه شورانگیزی خنده اگر چه نیست از معهود حلوا با نمک خوردن
8 مپرور، خسروا، در دل خیال خوب رویان را نشاید دشمن خود را به خون خویش پروردن