بهار گلشن آن روی چون سمن، از واعظ قزوینی غزل 146

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

بهار گلشن آن روی چون سمن، شرم است

1 بهار گلشن آن روی چون سمن، شرم است سهیل سیب سخنگوی آن ذقن، شرم است

2 ز شرم، حسن بتان راست، آب و رنگ دگر که باغبان عرق ریزان این چمن شرم است

3 ندیدنی است رخی، کو ندارد آب حیا صفای آینه حسن مرد و زن شرم است

4 شود تکلم جانان، ز شرم بامزه تر که مشک شکر شیرینی سخن شرم است

5 از آن شود ز عرق جامه پوش در حمام که پای تو بسر آن شوخ سیم تن شرم است

6 ز ناز و غمزه و رفتار و شوخی و تمکین شود گر انجمنی، میر انجمن شرم است

7 ترا نظر به قد و عارض است و مو واعظ جمال پیش تو اینهاست، پیش من شرم است

عکس نوشته
کامنت
comment