- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خون من گل رعنا شود، چسبانده مشق جنون من
2 بشد نخل دعایم روشناس عالم بالا تو گویی بید مجنونست، آه سرنگون من
3 مشو از عار در دیوان محشر منکر قتلم که محضر دارد از دامان گلگون تو، خون من
4 باین کوتاه دستیهای طالع، چشم آن دارم که گیرد دامن وصل تو، اشک لاله گون من
5 چسان دل از خم ابروی خونریز تو بردارم که نتواند چکیدن از دم تیغ تو خون من؟
6 ز آه عاجزان ترسیده چشمم آنچنان واعظ که میلرزم بخود، دشمن چو میگردد زبون من