1 ستوده نام ملک جاودانه در گیتی پس از امیر علیشیر و میر جاذب ماند
2 بلی چو شمس بنصف النهار طالع کشت نه صبح صادق پاید نه فجر کاذب ماند
1 تا به دارالملک عزلت گشته ام فرمانروا تاج فقرم ساخت بر تخت قناعت پادشا
2 آستین افشاندم از گرد علایق آشکار تا زدم مردانه بر ملک دو عالم پشت پا
1 چو در خواب شد دیده پاسبانها نوای درای آمد از کاروانها
2 به محمل گزیدند جا خوبرویان به تنها دمیدند گفتی روانها