گاه گاهم خانه از برق وصالش از اهلی شیرازی غزل 288

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

گاه گاهم خانه از برق وصالش روشن است

1 گاه گاهم خانه از برق وصالش روشن است لیک تابروی نظر میافکنم در رفتن است

2 غارت دین میکند مژگان اومن چون کنم کاندرین ره هر سر مویی مرا یک رهزن است

3 ایکه پنداری چو فانوس آتشم در پیرهن شعله ور جانست چون شمعم که در پیراهن است

4 عارض خوی کرده ات ای گل ز گوهر خرمنی است چشم از مژگان پرنم خوشه چین خرمن است

5 طوطی مسکین که چون من بنده خط تو شد طوق لعل او ببین کش خون خود در گردن است

6 دامن نیلی قبایی شسته ام از گرد ره زان سبب صد رود نیل از گریه ام در دامن است

7 غم مخور اهلی گرت سوزد فلک از داغ دل زانکه دامن گیرش آخز چون شفق آه من است

عکس نوشته
کامنت
comment