- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گاهی گر از ملال محبت بخوانمت دوری چنان مکن که به شیون برانمت
2 چون آه من به راه کدورت مرو که اشک پیک شفاعتی است که از پی دوانمت
3 تو گوهر سرشکی و دردانه صفا مژگان فشانمت که به دامن نشانمت
4 سرو بلند من که به دادم نمی رسی دستم اگر رسد به خدا می رسانمت
5 پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من تن نیستی که جان دهم و وارهانمت
6 ماتم سرای عشق به آتش چه می کشی فردا به خاک سوختگان می کشانمت
7 تو ترک آبخورد محبت نمی کنی اینقدر بی حقوق هم ای دل ندانمت
8 ای غنچه گلی که لب از خنده بسته ای بازآ که چون صبا به دمی بشکفانمت
9 یک شب به رغم صبح به زندان من بتاب تا من به رغم شمع سر و جان فشانمت
10 چوپان دشت عشقم و نای غزل به لب دارم غزال چشم سیه می چرانمت
11 لبخند کن معاوضه با جان شهریار تا من به شوق این دهم و آن ستانمت