- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کسی که خاک درِ دوست نیست افسر او گمان مبر که بوَد ملک وصل در خور او
2 دلی که در خور گنجینهٔ محبّت نیست مقرّر است که قلب است اصل گوهر او
3 به دور آن لب میگون دگر ملاف ای خضر ز آب چشمهٔ حیوان که خاک بر سر او
4 ز جویبار بقا سروم آب خور دارد تو ای سمن چه خوری تا شوی برابر او
5 گمان مبر که خیالی به هیچ باب دگر دهد به منصب شاهی گداییِ دراو