- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کسی کش بوی آن گل در دماغ است ز گلزار بهشت او را فراغ است
2 مگر آن گل به بستان شد که لاله ز شرم عارضش در کنج باغ است
3 چرا روشن نباشد بزم مستان که شمع روی یار اینجا چراغ است
4 ز غم باز آن گل رعنا کرا کشت؟ که غرق خون دگر منقار زاغ است
5 به کشتن هم مگو رستم ز داغش هنوزم در کفن صد گونه داغ است
6 گل مقصود چون در جان اهلی است چه سرگردان صبا در باغ و راغ است
7 گر پوست بر کنند ز صورت پرمست اورا چه غم که زنده دل از مغز معنی است
8 اهلی حریف مغبچه و جام می کسی است کورانه فکر دین و نه پروای دنیی است