کسی کش بوی آن گل در دماغ از اهلی شیرازی غزل 199

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

کسی کش بوی آن گل در دماغ است

1 کسی کش بوی آن گل در دماغ است ز گلزار بهشت او را فراغ است

2 مگر آن گل به بستان شد که لاله ز شرم عارضش در کنج باغ است

3 چرا روشن نباشد بزم مستان که شمع روی یار اینجا چراغ است

4 ز غم باز آن گل رعنا کرا کشت؟ که غرق خون دگر منقار زاغ است

5 به کشتن هم مگو رستم ز داغش هنوزم در کفن صد گونه داغ است

6 گل مقصود چون در جان اهلی است چه سرگردان صبا در باغ و راغ است

7 گر پوست بر کنند ز صورت پرمست اورا چه غم که زنده دل از مغز معنی است

8 اهلی حریف مغبچه و جام می کسی است کورانه فکر دین و نه پروای دنیی است

عکس نوشته
کامنت
comment