- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کسی کآشفتهٔ سودای آن زنجیر مو آمد به هرجا رفت چون مجنون نمون شهر و کو آمد
2 به باغ از نکهت زلفت شبی سنبل صلا درداد صبا عمری در این سودا برفت و مشکبو آمد
3 به اشک این بود دی عهدم که ننهد پا به روی من ز عین بیرهی عهدم دگر کرد و به رو آمد
4 مرا حاصل همین بس از سرشک خویش ای مردم که بار دیگر آب رفتهٔ بختم به جو آمد
5 پس از چندین سخن رمزی ز می گفتم به مخموران صراحی را ز گفتارم همی در دل فرو آمد
6 اگرچه رفت بر باطل خیالی حاصل عمرت چه غم چون در دل شیدا خیال روی او آمد