کسی کآشفتهٔ سودای آن از خیالی بخارایی غزل 204

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

کسی کآشفتهٔ سودای آن زنجیر مو آمد

1 کسی کآشفتهٔ سودای آن زنجیر مو آمد به هرجا رفت چون مجنون نمون شهر و کو آمد

2 به باغ از نکهت زلفت شبی سنبل صلا درداد صبا عمری در این سودا برفت و مشک‌بو آمد

3 به اشک این بود دی عهدم که ننهد پا به روی من ز عین بیرهی عهدم دگر کرد و به رو آمد

4 مرا حاصل همین بس از سرشک خویش ای مردم که بار دیگر آب رفتهٔ بختم به جو آمد

5 پس از چندین سخن رمزی ز می گفتم به مخموران صراحی را ز گفتارم همی در دل فرو آمد

6 اگرچه رفت بر باطل خیالی حاصل عمرت چه غم چون در دل شیدا خیال روی او آمد

عکس نوشته
کامنت
comment