تا در دلت غمی بوَد از از خیالی بخارایی غزل 271

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

تا در دلت غمی بوَد از دلپذیر خویش

1 تا در دلت غمی بوَد از دلپذیر خویش پوشیده دار از همه ما فی الضمیر خویش

2 دل را نگاه دارکه در فنّ دلبری شوخی ست چشم او که ندارد نظیر خویش

3 باشد که زلف او به کف آریم تا به حشر سرمایه یی بریم پیِ دستگیر خویش

4 روزی رسی به دولت پیری تو ای جوان کز راه سرکشی نستیزی به پیر خویش

5 دست طلب بدار خیالی ز بیش و کم اکنون که ساختی به قلیل و کثیر خویش

عکس نوشته
کامنت
comment