1 چو باد صبح به آن سرو خوش خرام شود سلام گویم و جان همره سلام شود
2 غلام اویم و هر کس که بیند آن صورت ضرورت است که همچو منش غلام شود
3 عنایتی که رهی نیم کشت غمزه تست به یک اشارت ابروی تو تمام شود
4 جدا کنی تو و من پیش خلق شکر کنم مرا جمال تو باید که نیک نام شود
5 لب و دهان و رخت هر یکی بلای دل اند یکی دلم چه کند، جانب کدام شود؟
6 به چند سوز دل از آه کار پخته کنم دگر ره از خنکی های بخت خام شود
7 به فتوی خط او کآیتی ست می ترسم که خواب بر همه کس بعد ازین حرام شود
8 میان غم زدگانم بخوان که پیش ملک فقیر نیز بگنجد که بار عام شود
9 ببرد خواب ز همسایه ناله خسرو مباد مرغ چمن پای بند دام شود