- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنین تا برآمد بر این چند سال منوچهر گردن بیاگند و یال
2 بسان یکی سرو شد ماه بار بدو شادمانه دل شهریار
3 کمربست بر کین ایرج به درد سپه را همه سالیان گرد کرد
4 در گنجهای نیا برگشاد سپه را به دامن همی زر بداد
5 هزاران هزار و دو سیصد هزار فراز آمدش کار دیده سوار
6 از ایران، وز هند، وز نیمروز هم از تازیان لشکری نیوسوز
7 به نوروز روزی ببخشیدشان یکایک به آهن بپوشیدشان
8 روان شد سپاهش بکردار ابر چو آشفته پیل چو جنگی هزبر