- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنانی در نظر نظارگان را که رونق بشکنی مه پارگان را
2 چنان نالان همی گردم به کویت که دل خون می شود نظارگان را
3 تو در خواب خوش و من بی تو هر شب شمارم تا سحر سیارگان را
4 زبس کاین رنج من به می نگردد ز من بگرفته دل غمخوارگان را
5 دوای درد من بر تست، لیکن تو چاره کی کنی بیچارگان را
6 روی گر، ای صبا، در خانه او بگویی قصه آوارگان را
7 دل دیوانه خسرو نکو نیست چگویم بد پری رخسارگان را