ای غنچه خندان چرا از شهریار گزیدهٔ غزلیات 153

ای غنچه خندان چرا خون در دل ما می‌کنی

1 ای غنچه خندان چرا خون در دل ما می‌کنی خاری به خود می‌بندی و ما را ز سر وا می‌کنی

2 از تیر کج‌تابی تو آخر کمان شد قامتم کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا می‌کنی

3 ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا می‌کنی

4 با چون منی نازک‌خیال ابرو کشیدن از ملال زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا می‌کنی

5 امروز ما بیچارگان امید فرداییش نیست این دانی و با ما هنوز امروز و فردا می‌کنی

6 ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن در گوشه میخانه هم ما را تو پیدا می‌کنی

7 ما شهریارا بلبلان دیدیم بر طرف چمن شورافکن و شیرین‌سخن اما تو غوغا می‌کنی

عکس نوشته
کامنت
comment