- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خواب از پی آن آید تا عقل تو بستاند دیوانه کجا خسبد دیوانه چه شب داند
2 نی روز بود نی شب در مذهب دیوانه آن چیز که او دارد او داند او داند
3 از گردش گردون شد روز و شب این عالم دیوانه آن جا را گردون بنگر داند
4 گر چشم سرش خسپد بیسر همه چشمست او کز دیده جان خود لوح ازلی خواند
5 دیوانگی ار خواهی چون مرغ شو و ماهی با خواب چو همراهی آن با تو کجا ماند
6 شب رو شو و عیاری در عشق چنان یاری تا باز شود کاری زان طره که بفشاند
7 دیوانه دگر سانست او حامله جانست چشمش چو به جانانست حملش نه بدو ماند
8 زین شرح اگر خواهی از شمس حق و شاهی تبریز همه عالم زو نور نو افشاند