- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برده از بس فکر آن شوخ کمان ابرو مرا موی ابرو گشته موی کاسه زانو مرا
2 دورباش غیرتم بنگر، که در خاک درش جای ندهد هرگز این پهلو به آن پهلو مرا
3 بسکه از سیلاب غم سنگ وجودم سوده است میتواند شد فلاخن پیچش هر مو مرا
4 این قدر فیضی که من از بیزبانی برده ام ترسم آخر شکر خاموشی کند پرگو مرا
5 در طریق معرفت، فکرم به هر جانب دوید هرزه رفت آب حیات، از تنگی این جو مرا
6 بر سر من، فکر دنیا بین چه سوداها فگند؟ پر ز شور این کاسه شد، از کاسه زانو مرا
7 غیر مدح خامشی، واعظ نمیگویم سخن گر گذارد ذوق خاموشی بگفت و گو مرا