-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دامن از تردامنان جان پدر باید کشید دست خود از دست هر بی پا و سر باید کشید
2 عشق می بازی طریق عاشقان باید سپرد میل حج داری بلای بحر و بر باید کشید
3 دُرد دردت گر دهد چون صاف درمان نوش کن ور می صافت دهد در دم ببر باید کشید
4 گر به دور حسن او دیدی بلای او چه سود چون که ناچار است در دور قمر باید کشید
5 توتیای دیدهٔ ما خاک پای عاشقان این چنین خوش توتیائی در بصر باید کشید
6 نعمت الله را اگر خواهی که مهمانی کنی سفره ای گرد جهان سر تا به سر باید کشید
7 ور بقدر همتش سازی سرائی مختصر چار دیواری به هفت اقلیم در باید کشید