- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سیمبرا ز سیم تو سیمبرم به جان تو وز می نو که دادهای جان نبرم به جان تو
2 زخم گران همیکشم زخم بزن که من خوشم گر چه درون آتشم جمله زرم به جان تو
3 هر نفسی که آن رسد کار دلم به جان رسد گر چه ز پا درآمدم جان سرم به جان تو
4 شکل طبیب عشق تو آمد و داد شربتی خوردم از آن و هر نفس من بترم به جان تو
5 نور دو چشم و نور مه چون برسد یکی شود تو چو مهی به جان من من بصرم به جان تو
6 هر چه که در نظر بود بسته بود عمارتش آه که چنین خراب من از نظرم به جان تو
7 در تبریز شمس دین هست بلندتر شجر شاد و به برگ و بانوا زان شجرم به جان تو