فریاد که یار می‌رود باز از اهلی شیرازی غزل 854

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

فریاد که یار می‌رود باز

1 فریاد که یار می‌رود باز جانم ز فرار می‌رود باز

2 هرکس که نباخت سر به کویش آنجا به چه کار می‌رود باز

3 تنها نه رقیب شد به نخجیر بی‌سگ به شکار می‌رود باز

4 سر پیش سگش نکرد کاری کار از دل زار می‌رود باز

5 گل پیش بتان به خیره‌چشمی می‌آید و خار می‌رود باز

6 جان رفت به باد و خاک تن ماند آن هم به غبار می‌رود باز

7 اهلی ز درش به مرگ دشمن ماتم‌زده‌وار می‌رود باز

8 هر خس و خاری که بود گشت بکویت عزیز اهلی شوریده بخت خوار و ستم کش هنوز

عکس نوشته
کامنت
comment