- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گردد چو بگفتار زبان در دهن تو عیب تو بانگشت نماید سخن تو
2 نرم است گرت حرف، بود پنبه مرهم ور سخت بود، شیشه عزت شکن تو
3 جان تو بیکجامه تن ساخته عمری قانع نشود از چه بیک جامه تن تو
4 ای خواجه چه امید وفا هست ز مالی کآن نیست مگر راهبر راهزن تو
5 گل گل شکفد غنچه لبها بثنایت اینست گل گلشن خلق حسن تو!
6 در دست عصا و، و بجگر داغ جوانی اینست دگر دیدن سرو و سمن تو
7 فرصت ندهد فکر سرا و غم پوشش تا دل کند اندیشه گور و کفن تو
8 بر کنده شو ای دل ز جهان، پشت چو خم شد برخیز که این تیشه بود ریشه کن تو!
9 از سستی علم و عمل تست که یک دل نگرفت حساب از سخن بیدهن تو
10 واعظ اثر گوشه نشینی است که هرگز خالی نبود انجمنی از سخن تو