1 گه گشاید حجاب و گه بندد شاهد پشت پرده را ماند
2 جلوه ها می کند ز پرده حسن بار هر هفت کرده را ماند
3 می گریزد ز دست تیر زنان آهوی تیر خورده را ماند
4 خرقه دارد همیشه اندر سر صوفی سر سپرده را ماند
1 ای بسته پس طاعت یزدان کمر خویش تا ساخته کار دو جهان از هنر خویش
2 حاجت بمه و مهر و سپهرت نبود زانک روشن شده چرخ تو ز شمس و قمر خویش
1 نگین خاتم جم داشت لعل فرخ تو سزای دست همایون شه بد آن گوهر
2 ازین قبل ز پی بوسه بر لب تو نهاد بلند دست خود آن شهریار نام آور
1 سپیده دم چو در آغاز سال و ماه عرب گرفت مار سیه مهره سپید بلب
2 یکی سیه قصب داشت گیتی اندر بر دریده گشت گریبان آن سیاه قصب