از دیر برون آمد از شاه نعمت‌الله ولی غزل 223

شاه نعمت‌الله ولی

آثار شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

از دیر برون آمد ترسا بچه ای سرمست

1 از دیر برون آمد ترسا بچه ای سرمست بر دوش چلیپائی خوش جام مئی بر دست

2 کفر سر زلف او غارتگر ایمان است قصد دل و دینم کرد ایمان مرا برده است

3 کفری و چه خوش کفری کفری که بُود ایمان این کفر کسی در اوست کایمان به خدایش هست

4 ناقوس زنان می گفت آن دلبرک ترسا پیوسته بود با ما یاری که به ما پیوست

5 بگشود نقاب از رخ بربود دل و دینم زنّار سر زلفش جانم به میان در بست

6 در گوشهٔ میخانه بزمی است ملوکانه ترسا بچهٔ ساقی رندیست خوش و سرمست

7 سید ز همه عالم بر خاست به عشق او در کوی مغان با او مستانه و خوش بنشست

عکس نوشته
کامنت
comment