-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای بی نشان محض نشان از که جویمت گم گشت در تو هر دو جهان از که جویمت
2 تو گم نهای و گمشدهٔ تو منم ولیک تا یافت یافت مینتوان از که جویمت
3 دل در فنای وحدت و جان در بقای صرف من گمشده درین دو میان از که جویمت
4 پیدا بسی بجستمت اما نیافتم اکنون مرا بگو که نهان از که جویمت
5 چون در رهت یقین و گمانی همی رود ای برتر از یقین و گمان از که جویمت
6 در بحر بی نهایت عشقت چو قطرهای گم شد نشان مه به نشان از که جویمت
7 تا بود که بویی از تو بیابد دلم چو جان بیرون شد از زمان و مکان از که جویمت
8 در جست و جوی تو دلم از پرده اوفتاد ای در درون پردهٔ جان از که جویمت
9 عطار اگرچه یافت به عین یقین تورا ای بس عیان به عین عیان از که جویمت