- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کرشمه کردن تو وقت نار و بدخویی سزد که نو کند اکنون لباس دلجویی
2 چه آبروست که حسن از رخ تو می بارد به وقت صبح که روی چو ماه می شویی
3 جز از تو روی کسی را نکو نمی بینم که دیگری نبود خود بدین نکورویی
4 به عشوه عیش مرا تلخ می کنی هر روز مکن که خود شودت همچنین به بدخویی
5 فتاده ام به درت خان و مان رها کرده رها کن، از من بی خان و مان چه می جویی؟
6 اگر به پیش تو ازبنده گر بدی گوید بدو بگو که تو، باری نکو نمی گویی
7 بیا تو در بر خسرو، ببر غم از دل او به شادی دل آن کس که در بر اویی