- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شهنشاه چین با سپاهش نژند فرود آمد از پشت اسب سمند
2 سران سپه را همه کشته دید سپاه تبت پاک برگشته دید
3 شکسته دلِ لشکر خویشتن ز بس کُشته و خسته زآن انجمن
4 دلیری و نیروی ایرانیان شده هر سواری چو شیر ژیان
5 چو از بازگشتن ندید ایچ رای بماندند خرگاه و خیمه به جای
6 سپه برگرفت و بُنه برنهاد همی رفت تا شهر خمدان چو باد
7 چو روز آمد و قارن آگاه شد به لشکرگه کوشِ بدخواه شد
8 بفرمود تا از پسش سی هزار برفتند از ایران گزیده سوار
9 سپه رفت و کرد آن نبرده درنگ ببخشید ایشان که بودند به جنگ
10 ز خرگاه وز خیمه و چارپای که ماندند گردان چینی به جای
11 سوم روز بازآمدند آن سپاه گرفته فراوان اسیران به راه
12 ز کوش آگهی داد خسرو پرست که در شهر خمدان شد و در ببست
13 سپهدار از دادگر یاد کرد اسیران چین را تن آزاد کرد
14 یکی را بفرمود کشتن ز کین همه بازگشتند شادان به چین
15 به روز چهارم سپه برگرفت در و دشت و کهسار لشکر گرفت
16 به فرسنگ خمدان فرود آمدند در آن بیشه و دشت و رود آمدند