1 شاه ابوالقاسم بن ناصر دین آن نبردی ملک نبرده سوار
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ز آن در مثل گذشت که شطرنجیان زنند شاهان بیهده چو کلیدان بی کده
1 گفتم همی چه گوئی ای هیز گلخنی گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی
2 گفتم یکی که مسجدیم چون نه غرمنم گفتا تو نیز هم نه چنین پیر زاهدی
1 انجیر کش از شاخ بستدی تو وصفش تو بیک بیت بشنو از من
2 چون برگ گل زرد خرد کرده سربسته و کرده میان پر ارزن
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به