شباب عمر عجب با شتاب از شهریار گزیدهٔ غزلیات 40

شباب عمر عجب با شتاب می‌گذرد

1 شباب عمر عجب با شتاب می‌گذرد بدین شتاب خدایا شباب می‌گذرد

2 شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی شتاب کن که جهان با شتاب می‌گذرد

3 به چشم خود گذر عمر خویش می‌بینم نشسته‌ام لب جویی و آب می‌گذرد

4 به روی ماه نیاری حدیث زلف سیاه که ابر از جلو آفتاب می‌گذرد

5 خراب گردش آن چشم جاودان مستم که دور جام جهان خراب می‌گذرد

6 به آب و تاب جوانی چگونه غره شدی که خود جوانی و این آب و تاب می‌گذرد

7 به زیر سنگ لحد استخوان پیکر ما چو گندمی است که از آسیاب می‌گذرد

8 کمان چرخ فلک شهریار در کف کیست که روزگار چو تیر شهاب می‌گذرد

عکس نوشته
کامنت
comment