هفت هیکل به ذوق از شاه نعمت‌الله ولی غزل 950

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

هفت هیکل به ذوق می خوانش

1 هفت هیکل به ذوق می خوانش معنی یک به یک همی دانش

2 سخنی عارفانه می گویم از لب دُرفشان خندانش

3 سر بینداز بر سر میدان همچو گوئی به پیش چوگانش

4 هر خیالی که نقش او دارد نور چشمم به دیده بنشانش

5 موج و دریا به نزد ما آب است جام و می را حباب می خوانش

6 دردمندی که درد دل دارد دُرد درد دل است درمانش

7 باش همراه سید رندان در طریقی که نیست پایانش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر