سرومن، صد خارم از دست تو از اهلی شیرازی غزل 221

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

سرومن، صد خارم از دست تو در پا رفته است

1 سرومن، صد خارم از دست تو در پا رفته است دست من گیر از کرم چون پایم از جا رفته است

2 بعد از این خواهد ز صحراسیل خون آمد بشهر بسکه خون دل ز چشم ما بصحرار رفته است

3 هیچکس را خاری از دست غمت بر پا نرفت هر چه رفت از زخم بیداد تو بر ما رفته است

4 آفتاب من اگر از روی زین گردد بلند پست گردد کار مه هر چند بالا رفته است

5 کس بیوسف ننگرد از گرمی بازار تو بلکه چون یوسف هزار اینجا بسودار رفته است

6 خسروان را آرزوی لعل شیرین تو کشت کوهکن دروادی حسرت نه تنها رفته است

7 در سر کوی بتان اهلی گر رفت رفت صد هزاران دین و دل اینجا بیغمار رفته است

عکس نوشته
کامنت
comment