سرشک شادی وصل ارچه جان از اهلی شیرازی غزل 565

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

سرشک شادی وصل ارچه جان گداز آمد

1 سرشک شادی وصل ارچه جان گداز آمد خوشم که دیگرم آبی بجوی باز آمد

2 بکعبه هر که ز بهر سجود شد ز درت سری بسنگ زد آخر بعجز باز آمد

3 اگر چه عشق نخست از مجاز میخیزد حقیقت همه عالم درین مجاز آمد

4 چو با تو شمع بدعوی زبان کشد ترسم که سر بباد دهد چون زبان دراز آمد

5 دل رقیب چه سوزد ز آه من چه عجب که سنگ خاره از این شعله در گداز آمد

6 سر نیاز بپای تو سرو ناز نهاد چو ناز در تو نگنجید در نیاز آمد

7 بسوخت اهلی و یار از درش درون نامد کنون که نیز در آمد بخشم و ناز آمد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر