1 دیده در خون سزای می بیند کان خط مشکسای می بیند
2 می رود مست و می بمیرد خلق کان رخ جانفزای می بیند
3 پای بر دیده می نهد وز شرم دیده بر پشت پای می بیند
4 گر چه فریاد می کند، سلطان کی به سوی گدای می بیند
5 کور بادا رقیب کت هر روز در میان سرای می بیند
6 می کند بر دلم کرشمه بسی ناز را نیز جای می بیند
7 جور رویت به هر که می گویم روی آن دلربای می بیند
8 دل که نشنید پند و عاشق شد اینک اینک سزای می بیند
9 دیده من چهاست، اینکه دلم از چو تو خودنمای می بیند
10 از جفا سوی من نمی بینی مکن آخر خدای می بیند