با آفتاب رویت چون مه از خیالی بخارایی غزل 112

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

با آفتاب رویت چون مه نمی برآید

1 با آفتاب رویت چون مه نمی برآید زهره چه زهره دارد تا در برابر آید

2 از خاک رهگذارت دزدیده سرمه نوری وز عین بی حیایی در دیده می درآید

3 آمد هزار ناوک ز آن غمزه بر دل من پیوسته چشم بر ره دارم که دیگر آید

4 از دست آب دیده آهی همی برآریم خود غیر از این چه کاری از دست ما برآید

5 گردن بنه خیالی حکمی که راند تیغش تا زود هرچه باشد آن نیز برسرآید

عکس نوشته
کامنت
comment