آن کلاه کج بر آن سرو از امیرخسرو دهلوی غزل 1551

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببین

1 آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببین وان شراب آلوده لبهای چو قند او ببین

2 دل در آن زلف است، عذرش مشنو، ای باد صبا مو به موی او به خود پیوند و بند او ببین

3 ای که می بافیش مو، آهسته تر کن شانه را ریش دلها را به جعد چون کمند او ببین

4 هان و هان، ای چشم من، کاندر کمین آن رخی جان من، بر آتش سینه سپند او ببین

5 ای رقیب، ار می کشی اول دل من پاره کن داغ‌های خنجر بیدادمند او ببین

6 دل اسیر عشق شد، اقبال بخت من نگر سر فدای تیغ شد، بخت بلند او ببین

7 پیش من روزی سواره می گذشت، آهم بجست اینک اینک داغ بر ران سمند او ببین

8 جان من، مخرام غافل پیش هر درمانده ای ناگهان آهی ز جان مستمند او ببین

9 پند خسرو شاهد ساقیست، هان تا نشنوی خان و مان های خراب اینک ز پند او ببین

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر