1 سرای مدرسه و بحث علم و طاق و رواق چه سود چون دل دانا و چشم بینا نیست
2 سرای قاضی یزد ار چه منبع فضل است خلاف نیست که علم نظر در آنجا نیست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای هدهد صبا به سبا میفرستمت بنگر که از کجا به کجا میفرستمت
2 حیف است طایری چو تو در خاکدانِ غم زین جا به آشیانِ وفا میفرستمت
1 دیدی که یار، جز سَرِ جور و ستم نداشت بشکست عهد، وز غمِ ما هیچ غم نداشت
2 یا رب مگیرش ار چه دلِ چون کبوترم افکند و کُشت و عزتِ صیدِ حرم نداشت
1 یاد باد آن که ز ما وقتِ سفر یاد نکرد به وداعی دلِ غمدیدهٔ ما شاد نکرد
2 آن جوانبخت که میزد رقمِ خیر و قبول بندهٔ پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
1 هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد هر پاکروی که بود تردامن شد
2 گویند شب آبستن و این است عجب کاو مرد ندید از چه آبستن شد
1 ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
2 تا درخت دوستی بر کی دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
1 واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
2 مشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به