بگوئید ای رفیقان ساربان از خواجوی کرمانی غزل 22

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

بگوئید ای رفیقان ساربان را

1 بگوئید ای رفیقان ساربان را که امشب باز دارد کاروان را

2 چو گل بیرون شد از بستان چه حاصل زغلغل بلبل فریاد خوان را

3 اگر زین پیش جان میپروریدم کنون بدرود خواهم کرد جان را

4 بدار ای ساربان محمل که از دور ببینم آن مه نامهربان را

5 دمی بر چشمهٔ چشمم فرود آی کنون فرصت شمار آب روان را

6 گر آن جان جهان را باز بینم فدای او کنم جان و جهان را

7 چو تیر ار زانکه بیرون شد ز شستم نهم پی بر پی آن ابرو کمان را

8 شکر بر خویشتن خندد گر آن ماه بشکر خنده بگشاید دهان را

9 چو روی دوستان باغست و بستان بروی دوستان بین بوستان را

10 چو می‌دانی که دورانرا بقا نیست غنیمت دان حضور دوستان را

عکس نوشته
کامنت
comment