- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سرمه ره دردیده زان دارد که خاک پای اوست هرکه را باشد ادب درچشم مردم جای اوست
2 شاخ گل را با چنان حسنی که از گل حاصل است داغ حسرت بر دلش از قامت رعنای اوست
3 زان گنهکاری که با قدش بدعوی سروخاست سایه بر خاک خجالت دایم از بالای اوست
4 آن بهشت حسن کز خوبی قیامت میکند چون توان گفتن که در عالم کسی همتای اوست
5 چشم مست او بشوخی گرچه خونم می خورد در درونم دل کباب از آتش سودای اوست
6 بی جمال او چه کار آید گلستان جهان کاین چمن چشم و چراغش نرگس شهلای اوست
7 آنکه همچون نخل گل سرتاقدم خوبی بود گر کشد اهلی بغم آنهم ز خوبیهای اوست