سامان حرف و صوت ندارد بیان از واعظ قزوینی غزل 79

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

سامان حرف و صوت ندارد بیان ما

1 سامان حرف و صوت ندارد بیان ما فردیست از کتاب خموشی زبان ما

2 مد نگاه عجز بود رمح جانستان! کی میبرند صرفه ز ما دشمنان ما

3 از ما شکستگان به حذر باش، زانکه ما تیغیم و همچو شیشه شکستن فسان ما

4 رنگ شکسته عرضه احوال عاشق است حاجت به گفتگو نبود در میان ما

5 از اشتیاق آن برو آغوش، دور نیست بیرون دود ز خانه خود گر کمان ما

6 واعظ، طریق مقصد ما راه باطنست گردیده خامشی جرس کاروان ما

عکس نوشته
کامنت
comment