-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صلا یا ایها العشاق کان مه رو نگار آمد میان بندید عشرت را که یار اندر کنار آمد
2 بشارت می پرستان را که کار افتاد مستان را که بزم روح گستردند و باده بیخمار آمد
3 قیامت در قیامت بین نگار سروقامت بین کز او عالم بهشتی شد هزاران نوبهار آمد
4 چو او آب حیات آمد چرا آتش برانگیزد چو او باشد قرار جان چرا جان بیقرار آمد
5 درآ ساقی دگرباره بکن عشاق را چاره که آهوچشم خون خواره چو شیر اندر شکار آمد
6 چو کار جان به جان آمد ندای الامان آمد که لشکرهای عشق او به دروازه حصار آمد
7 رود جان بداندیشش به شمشیر و کفن پیشش که هرک از عشق برگردد به آخر شرمسار آمد
8 نه اول ماند و نی آخر مرا در عشق آن فاخر که عاشق همچو نی آمد و عشق او چو نار آمد
9 اگر چه لطف شمس الدین تبریزی گذر دارد ز باد و آب و خاک و نار جان هر چهار آمد