1 ساقی جامی به این و آن داد خمخانه به دست عاشقان داد
2 در جام جهان نما نظر کرد تمثال جمال خود به آن داد
3 راهی که نشان آن نه پیداست عشقش پنهان به ما نشان داد
4 با دل گفتند جان فدا کن از غایت ذوق جان روان داد
5 هر داد که خواستیم از وی عدلش دادی به ما چنان داد
6 در کتم عدم وجود بخشید چیزی به از این نمی توان داد
7 لطفش به کرم عنایتی کرد سید خود را به بندگان داد
دیدگاهها **