ساغر زده و شمع قد افراخته‌ای از اهلی شیرازی غزل 853

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

ساغر زده و شمع قد افراخته‌ای باز

1 ساغر زده و شمع قد افراخته‌ای باز در خرمن گل آتشی انداخته‌ای باز

2 پیداست از آن خنده شیرین نهانی با غمزده‌ای شعبده‌ای باخته‌ای باز

3 من سوخته خرمن شدم از نعل سمندت چون برق چرا بر سر من تاخته‌ای باز

4 انگشت‌نما چون مه نو کردیم از ضعف رسوای جهان از ستمم ساخته‌ای باز

5 آتش ننشست ای گلت از کشتن بلبل مست از پی خون ریختن فاخته‌ای باز

6 با لاله‌ستان دل از آنت نظر افتاد کز لاله دلسوخته نشناخته‌ای باز

7 آهت چو شفق دامن افلاک گرفته اهلی علم داد برافراخته‌ای باز

عکس نوشته
کامنت
comment