غمزه عشقت از جلال الدین محمد مولوی غزل 133

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

غمزه عشقت بدان آرد یکی محتاج را

1 غمزه عشقت بدان آرد یکی محتاج را کو به یک جو برنسنجد هیچ صاحب تاج را

2 اطلس و دیباج بافد عاشق از خون جگر تا کشد در پای معشوق اطلس و دیباج را

3 در دل عاشق کجا یابی غم هر دو جهان پیش مکی قدر کی باشد امیر حاج را

4 عشق معراجیست سوی بام سلطان جمال از رخ عاشق فروخوان قصه معراج را

5 زندگی ز آویختن دارد چو میوه از درخت زان همی‌بینی درآویزان دو صد حلاج را

6 گر نه علم حال فوق قال بودی کی بدی بنده احبار بخارا خواجه نساج را

7 بلمه ای‌هان تا نگیری ریش کوسه در نبرد هندوی ترکی میاموز آن ملک تمغاج را

8 همچو فرزین کژروست و رخ سیه بر نطع شاه آنک تلقین می‌کند شطرنج مر لجلاج را

9 ای که میرخوان به غراقان روحانی شدی بر چنین خوانی چه چینی خرده تتماج را

10 عاشق آشفته از آن گوید که اندر شهر دل عشق دایم می‌کند این غارت و تاراج را

11 بس کن ایرا بلبل عشقش نواها می‌زند پیش بلبل چه محل باشد دم دراج را

عکس نوشته
کامنت
comment