-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای غمزهٔ جادویت افسونگر بیماران وی طره هندویت سرحلقهٔ طراران
2 رویت بشب افروزی مهتاب سحرخیزان زلفت بدلاویزی دلبند جگر خواران
3 گوئیکه دو ابرویت بیمار پرستانند پیوسته دو تا مانده از حسرت بیماران
4 جان آن نبود کو را نبود اثر از جانان یار آن نبود کو را نبود خبر از یاران
5 چون دود دلم بینی اندیشه کن از اشکم چون ابر پدید آید غافل مشو از باران
6 تا پیر خراباتت منظور نظر سازد در دیدهٔ مستان کش خاک در خماران
7 جز عشق بتان نهیست در ملت مشتاقان جز کیش مغان کفرست در مذهب دینداران
8 یوسف که بهر موئی صد جان عزیز ارزد کی کم شود از کویش غوغای خریداران
9 خواهد که کند منزل بر خاک درش خواجو لیکن نبود جنت ماوای گنه کاران